جدول جو
جدول جو

معنی غول ور - جستجوی لغت در جدول جو

غول ور
گیج ومنگ، ابله و کم خرد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پولور
تصویر پولور
پیراهن کش، پیراهن بافته شده از پشم یا کاموا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سولفور
تصویر سولفور
ترکیب فلز و گوگرد، سولفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غوطه ور
تصویر غوطه ور
فرورفته در آب، آنکه یا آنچه در آب فرو رفته است
غوطه ور شدن: در آب فرو رفتن، سر به آب فرو بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غول وار
تصویر غول وار
غول مانند، غول آسا مانند غول
فرهنگ فارسی عمید
(بِهْ خوَرْ / خُرْ)
دارندۀ غول،
- راه یا بادیۀ غولدار، راهی یا بادیه ای که غول داشته باشد،
-، کنایه از جهان مادی و دنیا:
این راه غولدار و پل هفت طاق را
تا چارسوی هشت جنان چون گذاشتی ؟
خاقانی،
آن شب که سوی کعبۀ خلوت نهادروی
این غولدار بادیه را کرد زیر پا،
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(وَ)
لولانک. (برهان) (جهانگیری). دبۀ روغن و ظرف برنجی بزرگ. (برهان). لورانک
لغت نامه دهخدا
(لی وِ)
گالیور. گلیور. قهرمان داستان ’مسافرتهای گولیور’ نوشتۀ داستان نویس انگلیسی جانتن سویفت (1667- 1745 میلادی) میباشد
لغت نامه دهخدا
که گول خورد. که فریب خورد. که زود از راه برود. فریب خور. آب دندان. گول. احمق. پپه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دارای روح. جاندار:
روحبخش است و روح ور، نه چو ما
پرده دار است و پرده در، نه چو ما.
سنایی
لغت نامه دهخدا
سولفورها نمکهای اسید سولفیدریک (SH2) هستند که در طبیعت فراوان یافت میشوند، مخصوصاً سولفور آهن، مس، سرب و نقره، کانهای این فلزها را تشکیل میدهند، سولفورها اجسامی هستند جامدو بلورین و از اکسیدها گدازپذیرترند، بجز سولفور سدیم، پتاسیم و آمونیم همه سولفورها نامحلولند، بیشترسولفورها رنگین یا سیاهند و فقط سولفورهای روی، سدیم و پتاسیم سفیدرنگند، سولفورها شامل انواع بسیارند، مانند: سولفور آهن، سولفور قلع، سولفور سرب، سولفورمرکوریک (شنگرف)، سولفور مس، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سرکانه که در بخش پاپی شهرستان خرم آباد واقع است و 120 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ وَ)
آنکه در آب فرورود. غواص. (ناظم الاطباء). فرورونده در آب. به آب فروشونده. غوطه خورنده. غوطه زننده. سر به آب فروبرنده. غوطه خوار. غوطه خور. رجوع به غوطه و غوته شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
نام رمان نویس فرانسوی (1828-1905 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بالدار.
لغت نامه دهخدا
(وَ)
مالدار و توانگر و غنی. (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مانند غول، بسان دیو، رجوع به غول شود:
شبی تاریک نور از ماه برده
فلک را غول وار از راه برده،
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پولور
تصویر پولور
پیراهن کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لولاور
تصویر لولاور
ظرف برنجی بزرگی که درآن روغن و جز آن کنند دبه روغن لولاور
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گول خورد کسی که فریب خورد فریب خور: من گول خور ساده دل که بعبث معروف به زیرک و فاضلم مغرور این ننه طبیهء... شدم. گول خوردن، فریب خوردن حقه خوردن: گفته بود که جمعی مرا تعلیم داده و عده ها دادند و خلاف کردند و من از بی عقلی گول خورده این عمل کردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه ور
تصویر غوطه ور
غوته ور پاغوشیده در آب فرو رونده غوطه خوار، غواص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غولدار
تصویر غولدار
دارای غول: راه غول دار بادیه غول دار، جهان مادی دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
سولفورها نمکهای اسید سولفوریک هستند که در طبیعت فراوان یافت میشوند، مخصوصاً سولفور آهن و مس و سرب و نقره، کانها این فلزها را تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
حربه آتشین دستی کوتاه و خودکار که بدان چند تیر در کنند بدون آنکه پس از هر بار آن را پر کنند ششلول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بول خر
تصویر بول خر
خریشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غول وار
تصویر غول وار
یغاموار مانند غول غول آسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال ور
تصویر مال ور
مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ول چر
تصویر ول چر
((وِ چَ))
ول چرنده، شخص بی باعث و بانی و افسار سرخود
فرهنگ فارسی معین
((فُ))
سولفورها نمک های اسید سولفوریک هستند که در طبیعت فراوان یافت می شوند. اجسامی هستند جامد و بلورین و از اکسیدها گدازپذیرترند. به جز سولفور سدیم و پتاسیم و آمونیم همه سولفور غیرمحلولند. سولفورها انواع گوناگون دارند
فرهنگ فارسی معین
به وسیله ی پول، به کمک پول به انجام امور توفیق یافتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیام بر، خبررسان، پیام رسان
فرهنگ گویش مازندرانی
پیرامون، اطراف، حوالی
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم موذی، آب زیرکاه
فرهنگ گویش مازندرانی
جوی آبیاری مزارع که پرپیچ و خم باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
آن طرف، آن سو
فرهنگ گویش مازندرانی